شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ |۲۱ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 23, 2024
سی و ششمین جشنواره فیلم فجر

حوزه/ روز هفتم جشنواره روزی که سه فیلم «جشن دلتنگی»، «هایلایت» و «ماهورا» اهالی رسانه را به سبب ضعف‌ها غافلگیر کردند، اما نقطه ای مشترک در این سه فیلم وجود داشت و آن هم سوژه‌های خوب در عین پرداخت‌های بد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» در تهران، فیلم نخست به نمایش درآمده در هفتمین روز از جشنواره فجر، اثری از پوریا آذربایجانی، با تم نمایش مشکلات فضای مجازی بود، قصه‌ای که می توانست با فیلمنامه ای حساب شده تر به بستری برای اتفاقات متفاوت و جدید برای مخاطب تبدیل شود، اما قصه در همان سطح اولیه باقی می‌ماند که این مسئله را به نگاه ساده انگارانه کارگردان به قصه می‌توان ارجاع داد.

ماجرای اصلی فیلم روایتی موازی از تأثیر فضای مجازی بر زندگی سه خانواده است، یکی از این خانواده ها زن و شوهری متأهل در آستانه بچه دار شدن هستند، دیگری دختر و پسری عاشق و در نهایت زن و شوهری میانسال که دخترشان طلاق گرفته و تنها زندگی می‌کند و هر کدام از این خانواده ها فضای مجازی و اپلیکیشن های اجتماعی به نوعی در زندگی شان تأثیراتی گذاشته است.

«جشن دلتنگی» قصه هایی را برای مخاطب تصویر می‌کند که شاید خیلی از مردم کم و بیش با چنین قصه هایی آشنا باشند، روابط سرد خانوادگی، دعواهای زن و شوهری و عشق های نصف و نیمه و جوان های الاف اینستا باز، همه و همه خرده قصه هایی هستند که سهمی در این فیلم بلند دارند و هیچ کدام از کاراکترهای این نقش ها نمی توانند به شخصیتی باور پذیر تبدیل شوند.

قصه‌های پوریا آذربایجانی در «جشن دلتنگی» شاید ما به ازاهای بسیار بیرونی دارد و ساخت مستند از ما به ازاهای بیرونی آن می توانست مخاطب را بیش از پیش با اثر دنبال کند و شاید هم تأثیرگذاری اش بیشتر بود.

در «جشن دلتنگی» با جامعه ای روبرو هستیم که دو نوع زندگی مجازی و حقیقی دارد، جامعه ای سرخورده که عقده ها و ناتوانی هایش را آن گونه که می خواهد در شبکه های اجتماعی به اشتراک می‌گذارد، و اوج این تفکر فیلمساز را در سکانس بیانیه خوانی مصطفی کیایی بر روی ون می بینم.

فیلمساز نگاهی از بالا به مخاطب دارد و تأکیدش بر این است که تکنولوژی و پیشرفت‌های آن را باید کنترل کرد؛ چرا که عدم کنترلش می تواند ویرانی های اجتماعی به بار آورد، فیلم با این که می توانست به فیلمی آپارتمانی با نماهای مدیوم تمام شود اما کارگردان توانسته قصه را به گونه ای پیش ببرد که نماهایی به نوعی سینمایی تر نیز ببنیم.

انسان قرن 19 پس از پیشرفت علم و رنسانس، آن چنان به علم خود مغرور شد که خدا را نیز انکار کرد و در مسیر تباهی گام برداشت، به دنبال علمی رفت که در ظاهر پیشرفت می‌کرد و در باطن او را از خودش دور می‌کرد، خودی که او را به آرامش می‌رساند و این انسان جو زده از علمِ به ظاهر لایتناهی‌اش، هر چه بیشتر در علمش فرو می رفت بیش از گذشته از خودش دور می شد.

شبکه های اجتماعی این روزها اوج دور شدن انسان از خود در عین شلوغی دور و اطراف را می توانند تصویر کنند، مسأله‌ای مهم که تا حدودی فیلم ساز توانسته در خرده قصه هایش به آن برسد.

هایلایت؛ فیلمی که دیر رسید

«هایلایت» با سوژه دم دستی خود توان حمل بار درام فیلم را ندارد و این مسئله از همان ده دقیقه اول مخاطب را آزرده خاطر می کند، ماجرای تازه ترین اثر اصغر نعیمی قصه‌ی تصادفی است که افرادی را رو در روی هم قرار می دهد، زن و مردی که بر اثر تصادف در یک ماشین به بیمارستان منتقل می‌شوند و همسرانشان به دنبال کشف رابطه این دو با هم هستند.

اصغر نعیمی شاید دیر به ایستگاه درام عاشقانه با مضمون اجتماعی و تم خیانت رسید، و بازار ساخت چنین فیلم هایی دیگر از بین رفته و او اگر همین فیلم را اوایل دهه 90 می ساخت شاید بیش از این ها به او توجه می شد.

سوژه ای که نعیمی دستمایه ساخت اثر خود قرار داده به تنهایی توانایی حمل بار درام یک فیلم بلند را ندارد، خرده قصه های افزوده شده به این اثر نیز نه تنها کمکی به فیلم نمی کند بلکه بیش از پیش مخاطب را آزرده خاطر می کند، چرا که هیچ کمکی به مسیر اصلی فیلمنامه که قصه ای بر اساس ساختار سه پرده ‌ای است را ندارد.

بازی بد بازیگران و ریتم کند قصه اصغر نعیمی ما را با یکی از ضعیف ترین آثار جشنواره امسال مواجه کرده است، اثری که نه در فرم و نه در حرفی که می زند سخن تازه ای برای گفتن ندارد، مسأله خیانت زن به شوهر و بالعکس مسأله ای است که اسلام در رابطه با آن احکام بسیاری دارد، اما نعیمی در «هایلات» خواسته نسخه خود را با نگاه‌های روانشناسانه برای مخاطب تجویز کند، نگاهی که شاید فیلمساز هنوز خود آن را باور ندارد.

 «مقاومت در خوزستان»؛ سوژه ای که هنوز جای کار دارد

فیلم سوم که شاید بیش از پیش به آن امید بسته بودیم، فیلم «ماهورا» به کارگردانی علیرضا زرگرنژاد بود، فیلمی که با شروعش همه کاشته هایمان را پنبه کرد، «ماهورا» قصه‌ای بر خواسته از دل هور از دل گرمای جنوب است، قصه قصه غیرت عرب های ساکن مرز در دوران جنگ تحمیلی است و ماجرا ماجرای عدم تحویل خلبانی زخمی به بعثی هاست و جنگیدن در این مسیر.

فیلم بر اساس داستانی واقعی در خوزستان و اوایل جنگ تحمیلی می‌گذرد و همین واقعی بودن قصه در پایان حسرتمان را بیشتر می‌کند، کارگردان در این اثر آن قدر خواسته از کلیشه ها و شعارها دور شود که از آن ور بوم افتاده و قصه ای که بر اساس واقعیت بوده را تخیلاتی به آن اضافه و آن را از فضای رئال دوره کرده است، ایده ای که مخاطب آن را پس می زند.

لهجه‌های ناقص و درنیامده عرب زبان های منطقه در کنار استفاده بدون جهت از نماهای لانگ شات که هیچ کمکی به میزانسن قصه نمی‌کند مسیر تبدیل شدن «ماهورا» به یک فیلم خوب را از بین می‌برد، هورالعظیم به عنوان محور اصلی وقوع اتفاقات می توانست به خودی خود به شخصیتی در پیشبرد داستان تبدیل شود که نشد.

قصه غیرت و مقاومت جنوبی‌ها در جنگ هشت ساله هنوز که هنوز است در فیلم دفاع مقدس به خوبی به تصویر کشیده نشده است، غیرت و تعصبی که یکی از عوامل مهم در موفقیت رزمندگان بود و این فیلم تا حدودی به این مسئله اشاراتی داشت و نشان می داد که آن جایی که پای عشق به وطن و عشق دنیایی باشید، عشق به خاک وطن انتخاب می شود.

غیرت و ایستادگی مردم خوزستان سوژه‌ای است که همچنان می‌تواند دستمایه ساخت آثار سینمایی قرار گیرد، آثاری که ما را با هویتمان بیش از پیش آشنا خواهد کرد.

 

گزارش: محمدرضا پورصفار 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha